سلوک عاشورایی وعزت مداری
در كربلا دو مسئله اساسي در برابر هم قرار گرفتند؛ «بودن يا نبودن؟» و «عزت يا ذلت؟» مسئله اصلي براي سپاهيان يزيد، بودن در دنيا و بهره بردن از منافع آن بود. مردم كوفه مي¬خواستند زنده بمانند و از لذتهاي دنيا بهره¬مند شوند و پست و مقامي به دست آورند و ثروتي بر هم زنند. لذا از ترس جان، گوش به فرمان عبيدالله سپردند و از امام حسين(ع) روي گرداندند. فرزدق مي¬گويد در منطقه ذات العرق حسين بن علي(ع) را كه عازم كوفه بود، ملاقات كرديم. پرسيد: به نظر شما مردم كوفه چه خواهند كرد؟ نامه¬هاي فراواني از آنان به من رسيده است! گفتم:
يخذلونك فلا تذهب ، فإنك تأتي قوما قلوبهم معك وأيديهم عليك .
نرو كه تو را ياري نخواهند كرد.به سوي مردمي مي¬روي كه دلشان با تو و شمشيرهايشان عليه تو است. (موسوعة كلمات الإمام الحسين (ع) - لجنة الحديث في معهد باقر العلوم (ع) - ص 411)
پس از مواجهه امام حسين(ع) با سپاه حر، گروهي از كوفه به ايشان پيوستند. امام از حال مردم كوفه پرسيدند و آنان در جواب گفتند:
أما أشراف الناس فقد أعظمت رشوتهم ، وملئت غرائرهم ، يستمال ودهم ويستخلص به نصيحتهم ، فهم إلب واحد عليك ! وأما سائر الناس بعد ، فإن أفئدتهم تهوي إليك ، وسيوفهم غدا مشهورة عليك !
به خوبي روشن است كه براي خواص و عوام مردم كوفه، مسئله اصلي بهره بردن از دنياست. وقتي با حسين بودن مستلزم كشته شدن و محروميت از ثروت و مكنت باشد، گزينه چنين مردمي، همراهي با يزيد خواهد بود. گروهي از ترس جان و گروهي به طمع مال، حسين بن علي را تنها گذاشتند.
همچنين عمر سعد به طمع مُلك ري، حاضر به نبرد عليه امام شد! در حقيقت مسئله او اين بود: رياست داشتن يا نداشتن.
كساني نيز كه عصر عاشورا خيمه¬ها را غارت كردند، همين گونه بودند. براي آنان مهم اين بود كه چيزي از اين نبرد به دست آورند؛ هر چه مي¬خواهد باشد و از هر راهي كه مي¬خواهد باشد.
البته اين رفتار از كوفيان تازگي نداشت. در جنگ صفين نيز همين نوع نگرش كار را به حكميت كشاند. امام علي(ع) با توبيخ مردم در آن جنگ، علت اين رفتار آنان را اين گونه بيان كردند:
«وأراكم قد أحببتم البقاء وكرهتم الحرب؛
و مي¬بينم كه زندگي را دوست مي¬داريد و جنگ را ناخوش مي¬داريد.» (كتاب الفتوح - أحمد بن أعثم الكوفي - ج 3 - ص 186)
پس از ايشان، در جريان صلح امام حسن(ع) با معاويه نيز همين قصه تكرار شد؛ آنجا نيز مسئله مردم بودن يا نبودن بود و در اين معادله، زنده ماندن را برگزيدند. وقتي پيشهاد صلح رسيد، حضرت خطبه¬اي خوانده و فرمود:
وإن معاوية قد دعا إلى أمر ليس فيه عز ولا نصفة ، فان أردتم الحياة قبلناه منه، وأغضضنا على القذى ، وإن أردتم الموت ، بذلناه في ذات الله ، وحاكمناه إلى الله.
فنادى القوم بأجمعهم بل البقية والحياة. (بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 44 - ص 21 - 22)
حرّ از جمله كساني است كه در كشاكش مسئله¬هاي زندگي قرار گرفت و توانست بهترين را انتخاب نمايد. او سردار بزرگ سپاه بود و مي¬توانست بماند و زندگي كند. وي در ترديد بين ماندن و مقام داشتن و لذت بردن، و بين رفتن و شهيد شدن و عزت يافتن، دومي را انتخاب كرد. در حقيقت مسئله او از بودن يا نبودن، به عزت يا ذلت تغيير كرد و لذا بازگشت و در ركاب امام(ع) قرار گرفت.
ظهر هنگام در منزل ثعلبيه چرت امام (ع) را در بر گرفت. وقتي بيدار شد فرود: شنيدم هاتفي مي¬گفت: شما به سرعت حركت مي¬كنيد و مرگ شما را به سرعت به بهشت مي¬برد. علي اكبر كه نوجواني برومند بود، اين سخن را شنيد و لذا رو به پدر كرد و گفت:
يا ابه! أفلسنا علي الحق؟
پدر جان! آيا ما بر حق نيستيم؟
امام (ع) فرمود:
بلي يا بني والذي اليه مرجع العباد.
آري فرزندم سوگند به كسي كه بازگشت بندگان به سوي اوست. (بحارالانوار، ج 44، ص 367)
مسئله اساسي براي اين جوان برومند، ماندن و لذت بردن از دنيا نبود. مسئله براي او حق و باطل بود لذا مهم اين بود كه بر حق است يا باطل، نه اين كه از زندگي لذت خواهد برد يا نه.
در رأس همه، سيد الشهدا(ع) قرار دارد. ايشان بر اساس منطق توحيدي، مسئله زندگي را همانند يزيديان، بودن يا نبودن طرح نکرد، بلكه آن را «عزت يا ذلت» دانست و در اين ميان عزت را برگزيد. حضرت در یکی از سخنان خود صراحتاً به این مسئله پرداخته و می¬فرماید:
ألا وإن الدعي ابن الدعي قد تركني بين السلة والذلة وهيهات له ذلك مني ! هيهات منا الذلة ! أبى الله ذلك لنا ورسوله والمؤمنون وحجور طهرت وجدود طابت ، أن يؤثر طاعة اللئام على مصارع الكرام. (الاحتجاج - الشيخ الطبرسي - ج 2 - ص 24 - 25)
تقابل شمشیر و ذلت، یعنی تقابل «مرگ با عزت» و «زندگی با ذلت». هر چند امام حفظ جان را بر خود لازم می¬داند و به همین جهت تا آنجا که ممکن بود، خود را از خطر نجات می¬داد، اما وقتی بودن، ذلت¬آور است و مرگ، عزت¬آور، امام(ع) مرگ را برمی¬گزیند، نه از آن جهت که ارزش زندگی را نمی¬داند، بلکه بدان جهت که عزت را ارزشمندتر از بودن می¬داند.
در مسیر کربلا حضرت خطبه¬ای خوانده و به زیبایی این مسئله را تشریح فرمودند:
إن هذه الدنيا قد تغيرت وتنكرت وأدبر معروفها ، فلم يبق منها إلا صبابة كصبابة الاناء وخسيس عيش كالمرعى الوبيل ، ألا ترون أن الحق لا يعمل به وأن الباطل لا يتناهى عنه ، ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا ، فإني لا أرى الموت إلا سعادة ولا الحياة مع الظالمين إلا برما . إن الناس عبيد الدنيا والدين لعق على ألسنتهم يحوطونه ما درت معائشهم فإذا محصوا بالبلاء قل الديانون .
حضرت در فراز نخست به خوبی نشان می¬دهند که مسئله اساسی برای ایشان حق و ارزشهای الهی است و لذا از این که ارزشها تغییر کرده و منکرات حاکم شده، و به حق عمل نشده و از باطل جلوگیری نمی¬شود، شکایت دارد. سپس به خوبی بیان می¬دارد که در چنین شرایطی، زندگی با ستمگران چیزی جز بدبختی و مردن جز سعادت نیست. این بر اساس همان نظام طبقه بندی توحیدی است عزت بر زندگی برتری دارد. آن گاه حضرت به گروه مقابل خود که بر اساس منطق دنیوی عمل می¬کنند اشاره کرده و بیان می¬دارد که آنان در تقابل دین و دنیا، دین را رها کرده و دنیا را برمی¬گزینند.
همچنين آن حضرت به خاطر كسب مقام قيام نكرد، بلكه هدف او هدايت مردم و اصلاح دينداري مردم بود. حضرت در وصيت¬نامه خود تأكيد مي¬كند كه:
اني لم اخرج اشراً ولا بطراً، ولا مفسداً ولا ظالماً ، بل خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي(ص)؛ اريد أن آمر بالمعروف وأنهي عن المنكر.[
بنا بر اين مسئله حضرت، قدرت و عدم قدرت نبود، مسئله اصلي براي ايشان، صلاح و فساد مردم بود. ايشان قدرت را نه براي قدرت، بلكه براي اصلاح مردم و هدايت آنان مي¬خواست؛ همان چيزي كه رسالت انبيا و اولياي الهي است.
از آنچه گذشت روشن می¬گردد که در ارزیابی سلوک دینی، باید الگوی متناسب با آن را انتخاب نمود. موفقیت در سلوک دینی یعنی مبارزه با نفس و گذر از لذتهای دنیوی و عمل به تکلیف و بندگی خدا و سربلندي در امتحان الهي. این حقیقت را نمی-توان با الگوی (محنت و لذت) یا (فقر و غنی) یا (ریاست و عدم ریاست) یا (بودن و نبودن) و مانند آن ارزیابی کرد.
به بيان ديگردر تئوري توحيد، موفقيت در قلمرو نفس تعريف و تعيين مي¬گردد، نه عالم خارج. بنا بر اين موفقيت به كسب قدرت و ثروت و لذت بردن از دنيا و شهرت اجتماعي نيست، موفقيت به غلبه بر نفس و عمل كردن به وظيفه الهي است كه تأمين كننده سعادت انسان مي¬باشد. اگر چنين باشد، در عالم خارج چيزي به نام موفقيت و شكست نداريم، بلكه سراسر موفقيت است چه غالب شوند و چه مغلوب. اين حقيقت را قرآن كريم اين گونه بيان مي¬دارد:
قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين
بگو آيا جز يكي از دو نيكي را براي ما انتظار داريد؟
تئوری موفقیت درتفکر توحیدی:
تئوري موفقيت در تفكر توحيدي از الگوي (پيروزي – شكست) در تحليل وقايع خارجي استفاده نمي¬كند. در اين تفكر، حوادث عالم خارج تماماً از الگوي (موفقيت – موفقيت) پيروي مي¬كنند. از اين رو، موفق امام حسین(ع) و یارانشان بودند که با همه تهدیدات و مشکلات و سختیها، از راه خدا دست نکشیدند. اساساً نباید حوادث را به ظاهرشان نگریست. همه این حوادث امتحانی بیش نیستند که میزان بندگی و اطاعت پذیری را می¬سنجند. امام حسین(ع) در آن شرایط سخت قرار گرفت اما لب به اعتراض نگشود. فرزندان عزیزش را جلوی دیدگانش شهید کردند، اما از خدا شکایت نکرد. می¬دانست که خانواده¬اش اسیر و آواره خواهند شد، اما ناسپاسی نکرد. و بالاخره در گودی قتلگاه و هنگام شهادت باز هم سخن از رضایت الهی می¬زند. در تمام مسیر نیز هیچگاه به اعتراض و شکایت سخن نگفت و پیوسته حمد و ثنای خداوند را به جای می¬آورد. این، موفقیت و کامیابی بزرگ است. کاروان اسیران نیز همین گونه بودند. اوج آن در شام اتفاق افتاد که وقتی یزید از حضرت زینب(ع) به طعنه پرسید: کاری را که خدا با برادرت کرد چگونه دیدی؟ حضرت پاسخ داد: «ما رأیت الا جمیلاً». این نه یک شعار که بیان واقعیت بود. آنان به خوبی به تکلیفشان عمل کردند و این یعنی زیبایی و موفقیت. اساساً در تفكر توحيدي، شكست در خارج معنا ندارد.
…………………………………
منبع:
قران
نهج البلاغه
اصول کافی
بحار الانوار
سلوک عاشورایی
سلوک عاشورایی
تشريح ابعاد گوناگون از قيام و انقلاب حضرت سيدالشهدا(ع) .
1- تعاون و همياري
«وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِر وَ التقْوى وَ لَا تَـعـاوَنُـوا عَـلَـى الْـإِثْـمِ وَ الْـعُـدْوانِ …» (مائده:2)
حركت ظاهري امام حسين(ع) از مدينه به مكه حركتي نفي اي و مبتني بر يك دستور فقهي از شريعت اسلام يعني «حرمت اعانه به اثم و عدوان» است؛ حضرت از آنجا كه بيعت با يزيد را تأييد حكومت ظالمانه و غاصبانه او مي داند و چنين حكومتي از مصاديق بارز اثم و عدوان قلمداد مي شود، زير بار چنين بيعتي نمي روند و از مدينه به مكه هجرت مي كنند.
از سوي ديگر حركت حضرت، مصداق بارز بر و تقوا است. ايشان در طول تمام اين حركت، مكرراً از آحاد امت اسلامي به طور عمومي و گاه از بعضي اشخاص به طور خاص، طلب ياري مي فرمايند. در اين ميان، «هل م ن ناصر ينصرني» ايشان حماسه هايي چون انقلاب اسلامي، دفاع مقدس، مقاومت اسلامي و بيداري اسلامي، پاسخي بر آن استعانه ها است.
2- امر به معروف و نهي از منكر
«وَ المُومِنونَ و المُومِناتُ بعضُهُم اولِياءُ بَعضٍ يَأمُرونَ بِالمَعروفِ و ينهَونَ عَنِ المُنكرِ …» (توبه:71)
بر مبناي وصيت نامه امام حسين(ع) خطاب به برادرشان محمد بن حنفيه، يكي از اهداف اساسي قيام حضرت(ع)، امر به معروف و نهي از منكر است. «چرا با وجود فقدان برخي شرايط اساسي امر به معروف و نهي از منكر در قيام سيد الشهداء(ع)، باز هم حضرت تأكيد دارند كه قيام خود را به اين عنوان معرفي فرمايند؟» زيرا وجوب فريضه الهي «امر به معروف و نهي از منكر»، از منظر فقهي، متوقف بر اجتماع شرايطي از جمله «احتمال تأثير» و «ايمني از ضرر» است كه تا آنها حاصل نشود، وجوبي در كار نخواهد بود.
برخي حركت امام حسين(ع) را استثنايي بر قواعد و احكام شريعت به حساب آورده اند؛ اما استاد، آن را از ابتدا تا انتها منطبق با موازين ظاهري و احكام فقهي و تكاليف شرعي برمي شمارند و تأكيد مي فرمايند كه «نيازي به استثنا خواندن اين قيام نيست.» با اين تحليل وي، قيام حسيني براي هميشه تاريخ و براي همه احرار، درس آموز و حجت شرعي مي شود؛ زيرا با استثنا خواندن قيام عاشورا، راه بر تأسي كنندگان به آن حضرت بسته مي شود.
دايره «شرط احتمال تأثير» از سطح «تأثير حالي» به عمق «تأثير استقبالي» توسعه مي يابد و از دامنه «تأثير بر فاعل منكر» به قله «تأثير بر ساير افراد جامعه» ارتقا پيدا مي كند. همچنين «شرط ايمني از ضرر» در مواردي خاص، نظير آن جا كه اصل دين و حكومت ديني در معرض خطر است، به ويژه براي افراد خاصي كه وجاهت و مرجعيتي در ميان آحاد جامعه دارند، منتفي مي شود و چنين اشخاصي نمي توانند به بهانه ضرر، از انجام وظيفه نهي از منكر شانه خالي كنند؛ بلكه بايد تا پاي جان براي دفع اين نوع منكرات ايستادگي كنند، همان گونه كه امام حسين(ع) عمل كرد و بزرگاني چون شهيد شيخ فضل الله نوري و امام خميني(رض) نيز به فعل حضرت استناد كرده و عليه ظلم قيام كردند.
3- هجرت و مجاهدت
«وَ الذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فى سَبيلِ اللهِ وَ الذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِك هُمُ الْمُوْمِنُونَ حَقا لَهُمْ مَغْفِرَةُ وَ رِزْقُ كريمُ» (انفال:75)
تقسيم بندي هجرت به «هجرت صغري» و «هجرت كبري» و تقسيم جهاد به «جهاد اصغر» و «جهاد اكبر» و تبيين ويژگي هاي هر يك و نيز ارتباط آنها با يكديگر و تطبيق اين مفاهيم چهارگانه بر حماسه عاشورا، از نكات نابي است كه در اين مبحث طرح شده است.
هجرت صغري مي تواند براي ايجاد هجرت كبري يا حفظ آن و يا هجرت دادن ديگران و حفظ دين آنها صورت گيرد. بر اين اساس، هجرت صغراي حضرت سيدالشهداء(ع) كه به جهاد اصغر ختم شد، بي نظيرترين هجرت در تاريخ بشريت بوده است و با هجرت ساير اوليا و انبياي الهي و حتي هجرت رسول مكرم اسلام(ص) هم قابل مقايسه نيست.
در بيان ضرورت «هجرت معنوي» پس از «هجرت ظاهري» گفته اند:«سالك الي الله اگر بخواهد از منزلي عبور كند و به منزل ديگري برسد، بايد منزل اول را هم به دست فراموشي بسپارد! اگر به منزل تعلق پيدا كند، همين تعلق، مانع از رفتن او به منزل بعدي مي شود.»
4- دين و دين داري
«هُوَ الذى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دينِ الْحَق لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدينِ كلهِ وَ لَوْ كرِهَ الْمُشْرِكونَ» (توبه:33)
امام حسين(ع) در يكي از رجزهاي روز عاشوراي خود، فرمود: «إنْ كانَ دِينُ مُحَمدٍ لَمْ يَسْتَقِمْ إلا بِقَتْلِى يَا سُيُوفُ خُذِينِى» حضرت ابوالفضل العباس(ع) نيز در آن هنگام كه دست راستش قطع مي شود، مي فرمايد: «وَ اللهِ إنْ قَطَعْتُمُوا يَمِينِى إنى أُحَامِى أبَداً عَنْ دِينِى» در سراسر حركت امام حسين(ع) از اين نمونه ها بسيار است و همه اين ها حكايت از نقش تعيين كننده «دين» در قيام عاشورا دارد. مشكل جامعه زمان امام حسين(ع) كه مشكل جامعه امروز ما نيز هست، آن است كه به فرموده حضرت(ع): «الناسُ عَبِيدُ الدنْيَا وَ الدينُ لَعِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ يَحُوطُونَهُ مَا دَرتْ مَعَايِشُهُمْ فَإِذَا مُحصُوا بِالْبَلَاءِ قَل الديانُونَ» لذا براي حفظ دين الهي، در هر عصري بايد فداكاري كرد. همچنان كه حضرت وقتي مشاهده كردند كه بني اميه، در حال ضربه زدن به دين است و اين جريان موجب مي شود كه از اسلام فقط پوسته و ظاهري باقي بماند، سكوت را جايز ندانسته و قيام كردند و تا بذل مال و جان، خاندان و اصحاب خويش ايستادگي كردند.
«دين چيست و متدين كيست؟»، «اسلام چيست و مسلمان كيست؟»، «ايمان چيست و مومن كيست؟»، «چه رابطه اي بين دين و اسلام و ايمان وجود دارد؟»، «اثر ايمان بر اعضا و جوارح و اعمال انسان چيست؟»، «عوامل استواري و تضعيف و تزلزل و نابودي ايمان چيست؟»، «علت نوسان انسان ها در دين داري چيست؟» و …
با تفكيك عالمانه ميان «اسلام حقيقي» و «اسلام ظاهري»، روشن ميشود كه قيام سيدالشهداء(ع) براي حفظ اسلام حقيقي بوده است و بر هر انسان آزاده اي لازم است كه هرگاه اسلام حقيقي در معرض خطر قرار گرفت، به امام خود تأسي كند.
5- استقامت و پايداري
«إن الذِينَ قالُوا رَبنَا اللهُ ثُم اسْتَقامُوا تَتَنَزلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكةُ أَلا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنةِ التِى كنْتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت:30)
چنانكه از مجموعه كلمات امام حسين(ع) به دست مي آيد، حضرت «اصلاح امت و اقامه حق» را به عنوان اهداف سياسي و اجتماعي خود معرفي مي فرمايند. بي ترديد، دستيابي به اين اهداف والا، مستلزم پايداري و استقامت در مسير تحقق آن است. از سوي ديگر، «شهادت في سبيل الله و رسيدن به لقاءالله» به عنوان اهداف معنوي و عرفاني حركت حضرت، مدنظر بود كه وصول به آنها نيز تنها با استقامت و پايداري در اين مسير امكان داشت.
«اقامه دين حق» و «وصول به حق تعالي»، نيازمند چهار شرط اساسي و مقدماتي است كه اگر هر يك از اين شروط چهارگانه فراهم نشود، تحقق هدف نهايي غيرممكن خواهد بود. اين چهار شرط عبارتند از: «شناخت حق و تمييز آن از باطل»، «شناخت مسيري كه انسان را به حق مي رساند»، «حركت در مسير حق» و «استقامت و پايداري در اين مسير». در اين ميان، آنچه از همه مهم تر است، مسئله استقامت و پايداري است؛ زيرا اگر پايداري نباشد، حتي در آخرين مراحل سير و در نزديك ترين حالات به مقصد نيز، دستيابي به هدف نهايي ممكن نخواهد بود.
«اگر مي خواهي زنده شوي، بايد در راه حق پايداري كني، حتي اگر جانت را هم در اين مسير از دست بدهي! اگر بخواهي واقعاً زنده شوي، يعني دلت به آب حيات معنويت زنده شود، راه منحصر در اين است كه استقامت كني. هر كس بخواهد در دو بعد معرفتي و اجتماعي به هدف برسد، بايد پاي حق بايستد و پايداري كند»؛
حكومت اسلامي موظف است كه فضايي ايجاد كند كه پايداري در راه حق و استقامت در انجام تكاليف الهي براي همگان آسان شود.
6- حق و باطل.
7- عزت و ذلت
«مَنْ كانَ يُريدُ العِزة فَلِلهِ العِزةُ جَميعاً» (فاطر:10)
از ديدگاه ظاهربينانه و دنيوي، سرانجام قيام عاشورا كه به قتل امام حسين(ع) و اصحاب ايشان و اسارت خاندان آن حضرت منتهي شد، چه بسا ذلت تعريف مي شود؛ غافل از آنكه عزت و ذلت از ديدگاه مكاتب الهي، تعريفي غير از عزت و ذلت از ديدگاه مكاتب مادي دارد.
آنگاه كه يزيد(لعنه الله عليه) سيدالشهداء (ع) را بر سر دو راهي «جنگ ـ بيعت» قرار مي دهد، حضرت(ع) از اين دو راهي تعبيري متفاوت نسبت به فهم كوتاه ظاهربينان ارائه مي فرمايند: «ألَا وَ إن الدعِى ابنَ الدعِى قَد رَكزَ بَينَ اثنَتَينِ بَينَ السلةِ وَ الذلةِ وَ هَيهَاتَ مِنا الذلةُ …» يعني اين دو راهي، دو راهي «عزت ـ ذلت» است، نه «جنگ ـ بيعت.»
بنابر منطق سيدالشهداء(ع)، عزت حقيقي در گرو عمل به حق و اطاعت از خداي متعال است؛ زيرا سرچشمه عزت، خداوند متعال است و جز اهل تقوا و اطاعت را عزيز نمي كند و جز اهل دنيا و معصيت را ذليل نمي سازد.
8- غيرت ديني
اهداف و اغراض متعددي براي قيام سيدالشهداء(ع) مطرح شده و مي شود پاسخ دهند كه ريشه تمام آن اهداف چه بود؟ «غيرت ديني» منشأ و ريشه تمام اهداف حضرت در اين حركت الهي دانسته شده.
غيرت در مباحث اخلاقي به معناي سعي و كوشش در حفاظت از چيزي است كه حفاظت از آن، عقلاً و شرعاً بر انسان لازم و واجب است قلب و از لوازم محبت و يكي از منازل سير و سلوك است كه موجب مي شود سالك الي الله، هر چه در سير معنوي خود به لقاءالله نزديك تر مي شود، موانع اين سلوك را از سر راه بردارد تا به وصال محبوب نائل شود.
تبيين و تطبيق غيرت امام حسين(ع) و اصحاب باوفاي آن حضرت، در طول حركت و قيام عاشورا، با استفاده از داده هاي تاريخي و كلمات و روايات نقل شده از ايشان، بحث را بسيار جذاب و بديع كرده و ارتباط جنبه نفي اي و نهي اي قيام سيدالشهداء(ع) با غيرت ديني را روشن مي كند. همچنين تبيين تجلي غيرت عرفاني در حركت امام حسين(ع) كه سبب شده بود شوق به لقاءالله در ايشان و يارانش موج زند، از بخش هاي مهم اين بحث است.
نقش تعيين كننده «غيرت حسيني» در مبارزه با بدعت ها و ارتباط اين مسئله با حفظ و بقاي اسلام سبب مي شود كه حضرت استاد بر «حسيني البقاء بودن اسلام» تأكيد ويژه اي داشته باشند. آنچه پس از قيام عاشورا نيز ضامن حفظ و بقاي اسلام خواهد بود، وجود همين روحيه مردانگي و غيرت مندي در جوانان و پيروان آن حضرت(ع) است.
9- بصيرت ديني
«قُلْ هذِهِ سَبيلى أَدْعُوا إِلَى اللهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتبَعَنى وَ سُبْحانَ اللهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ.»
حادثه كربلا صحنه مقابله دو جريان خدامحور و شيطان محور بود. جريان شيطاني براي تسلط بر جامعه اسلامي و تسخير قله آن يعني حكومت، از انواع و اقسام اهرم ها و ابزارهاي شيطاني نظير «تهديد» و «تطميع» و «تحميق» استفاده مي كند، اما حسين بن علي(ع) مصلحي غيور و انساني ضد غرور است. مقابله حضرت با غرور نيرنگ و فريب و خدعه اهل باطل، از طريق بسط و توسعه بينش و شعور و بصيرت ديني در جامعه صورت مي گرفت.
تبيين اين مسئله مهم كه رجال الهي براي رسيدن به حكومت و حفظ آن از اهرم هاي شيطاني استفاده نمي كنند، از نكات و نقاط برجسته اين بحث است. جايگاه تشكيل حكومت اسلامي از منظر معارف الهي و شيوه هاي حكومت داري مبتني بر تعميق بصيرت و آگاهي و شعور ديني و سياسي آحاد امت اسلامي از ديگر مباحث مهم و كاربردي اين بحث است.
امام حسين(ع) گرچه بر مبناي رسالت الهي خود، وظيفه داشتند كه حكومت را به دست گيرند، اما در اين مسير، نه خود مغرور و فريب خورده كوفيان يا ديگران بود و نه براي رسيدن به حكومت، كسي را فريب دادند يا از ابزارهاي شيطاني استفاده كردند.
بر گرفته از بیانات آیت الله مجتبی تهرانی
ثواب روزه روز بیست وششم تا پایان ماه مبارک رمضان
روز بیست و ششم، خداوند به شما نظر رحمت میافکند و همه
گناهانتان را به جز خونهایى که به ناحق ریخته و اموالى که به
ناروا تصرف کرده اید، می آمرزد و خانه شما را هر روز هفتاد
باراز غیبت و دروغ و تهمت پاک مىگرداند.
روز بیست و هفتم، شما چنان باشید که گویى هر مرد و زن مؤمنى
را یارى کرده و هفتاد هزار برهنه را پوشانده و هزار سرباز
مرزبان را خدمت کرده و همه کتابهایى را که خداوند بر
پیامبرانش فرو فرستاده است قرائت کردهاید.
روز بیست و هشتم، خداوند در «جنّه الخلد» صد هزار شهر از نور
براى شما بنا میکند؛ در «جنّه المأوى» صد هزار کاخ نقرهای به
شما ارزانى میدارد؛ در «جنّه النعیم» صد هزار خانه از عنبر
خاکسترى رنگ به شما عطا مىکند؛ در «جنّه الفردوس» صد هزار
شهر به شما میدهد که در هر شهرى هزار حجره است؛ در «جنّه
الخلد» صد هزار منبر از مشک به شما ارزانى مىدارد که در درون
هر منبرى هزار اتاق از زعفران قرار دارد و در هر اتاقى هزار
تخت از مروارید و یاقوت نهاده شده که بر هر تختى همسرى از
حوریان بهشتى نشسته است.
روز بیست و نهم، خداوند هزار هزار(یک میلیون) محلّه به شما
عطا مىکند که در هر محلّهاى قبّهاى سفید رنگ وجود دارد؛ در هر
قبّهاى تختى از کافور سفید نهفته است که بر هر تختى هزار بستر
از دیباى نازک سبز پهن گردیده؛ بر هر بسترى حوریهاى آرمیده
است که هفتاد هزار حلّه بر تن دارد و سرش داراى هشتاد هزار
گیسو است که هر گیسویى با مروارید و یاقوت زینت یافته است.
و زمانی که سى روز تمام شود، خداوند براى شما در برابر هر
روزى که بر شما گذشته است پاداش هزار شهید و هزار صدّیق
خواهد نوشت، عبادت پنجاه سال براى شما ثبت میکند، در برابر
هر روزى روزه، دو هزار روز براى شما مینویسد و به شماره
آنچه رود نیل می رویاند درجات شما را بالا مىبرد و برات آزادى
ازآتش دوزخ و عبور از صراط و ایمنى از عذاب را براى شما
خواهد نوشت… . امالی صدوق/مجلس دوازدهم/ص۴۸
http://shiayan.ir برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی شیعیان
ثواب روزه روزبیست و سوم تا بیست و پنجم ماه مبارک رمضان
روز بیست و سوم، به همراه پیامبران و صدّیقان و شهیدان و
شایستگان بر صراط میگذرید و چنان باشید که گویى هر یتیمى را
از امّت من سیر کرده و هر برهنهاى را از امّت من پوشانده اید.
روز بیست و چهارم، هیچ یک از شما از دنیا بیرون نمیرود مگر
آنکه جایگاه خود را در بهشت میبیند و به هر یک از شما ثواب
هزار مریض و ثواب هزار غریب که در راه اطاعت خدا بیرون
آمدهاند، ارزانى مىدارد و پاداش آزاد کردن هزار برده از فرزندان
اسماعیل علیهالسلام را به شما عطا مىکند.
روز بیست و پنجم، خداوند هزار قبّه سبز در زیر عرش براى شما
بنا میکند که بالاى هر قبّهاى خیمهاى از نور برپاست و خداوند
خطاب مىکند: اى امّت محمّد! من پروردگار شمایم و شما بندگان و
کنیزان من هستید؛ در سایه عرش من زیر این قبّهها آرام گیرید و
بخورید و بیاشامید، گوارایتان باد که هیچ ترسى نخواهید داشت و
اندوهگین نخواهید شد. اى امّت محمد! به عزّت و جلالم سوگند که
شما را چنان به سوى بهشت بر میانگیزم که گذشتگان و آیندگان
همه از شما در شگفت شوند و بر سر هر یک از شما هزار تاج از
نور خواهم گذاشت. هر یک از شما را بر ناقهاى از نور سوار
خواهم کرد که زمام آن از نور است و در آن زمام هزار حلقه زرّین
قرار دارد که بر هر حلقهاى که بر آن است، فرشتهاى از فرشتگان
گمارده شده و در دست هر فرشتهاى عمودى از نور قرار دارد، تا
اینکه بىحساب وارد بهشت شوید.