درسهای عاشورا
درسهای عاشورا همواره بحثی زنده، حیاتبخش و حرکتآفرین است. هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودی به وقوع پیوست، امّا درسهای آن ویژه زمان و مکان مشخصی نیست. اگر تا دیروز عدهای میپنداشتند که عاشورا حادثهای مقطعی است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایی امام خمینی و در نتیجه استقرار حکومت اسلامی، باید به عنوان رویدادی تلقّی شود که در طول تاریخ میتواند درسآموز بوده و پایههای ستم و استبداد را از بیخ و بن براندازد: «واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجری تا خرداد 42 و از آن زمان تا قیام حضرت بقیةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعی انقلابساز است.» پس از سال 61 هجری، این رویداد در عرصه رفتار سیاسی الگوی بسیاری از حرکتها شده است: حرکت توّابین، مردم مدینه، قیام مختار، نهضت زیدبن علی، قیام محمد نفس زکیّه و ابراهیم فرزندان عبداللّه… تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره) همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهی شدهاند. اقبال لاهوری، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام عاشورا دانسته است. گاندی، نیز، نهضت عاشورا را الهامبخش خود در رهایی هندوستان میداند.
ما در این مقاله، درصدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلابهایی که در پی رویداد عاشورا صورت گرفتهاند نیستیم و همچنین در پی صداقت و یا درستی و نادرستی این نهضتها نیز نیستیم؛ ما برآنیم که اشاره کنیم که رویداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سیاسی منشأ حرکتهایی علیه حاکمان ستم در دورههای گوناگون بوده و هست. و در یک کلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حرکتهای حقطلبانه و عدالتخواهانه بنامیم و بدانیم سخنی به گزاف نگفتهایم. مصعب ابن زبیر با اینکه خود را رقیب امامحسین(ع) برای حکومت میدانست میگوید: «و ان الاولی بالطف من آل هاشم تاسوا فسنوا الکرام التاسیا مردان بزرگواری از آلهاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند که برای بزرگان تاریخ نمونه و الگو است.» بسیاری از نویسندگان، شاعران و تاریخنگاران مسلمان و غیرمسلمان از درسآموزی این رویداد برای همه جهانیان سخن گفتهاند. از باب نمونه یکی از نویسندگان مصری به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانایش در کتاب: «ابوالشهداء حسین بن علی(ع)» چنین مینویسد: «نه تنها مسلمانان بلکه غیرمسلمانان از این حادثه درس جوانمردی، ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفیر مسیحی که در همان مجلس یزید به او اعتراض کرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان.»
آری عاشورا از چنان عمق و غنایی برخوردار است که تا پایان تاریخ، پیامآور ارزشهای والای انسانی و الهامبخش انسانهای آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهی است که همه طبقات از زن و مرد، کوچک و بزرگ، باسواد و بیسواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیرمسلمان از آن درس میآموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامی چون: حسین بن علی(ع)، قمر بنیهاشم، زینب کبری و دیگر عاشورائیان تدریس میکنند. ولی متأسفانه ما تاکنون نتوانستهایم ارزشهای عاشورا را آنچنان که شاید و باید به جوامع جهانی بشناسانیم. در یکی از فیلمهایی که بر ضداسلام به وسیله B.B.C با نام شمشیر اسلام، تهیه شده، بخش مهمّی از آن را عزاداری و سوگواریهای دوستداران امامحسین(ع) تشکیل میدهد. مفسّر این فیلم میگوید: «باید مراقب بود که اگر این عزاداریها و این همه عشق هدفدار شود و به سوی قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحی نمیتواند در برابر آن مقابله کند.» با توجه به سخنان فوق، مهم جهتدار شدن مراسم عاشورا و شناخت درسهای آن در ابعاد گوناگون است.
فداکاری و ایثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و وفاداری، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و ولایت، دفاع و پاسداری از دین و ارزشها، تولی و تبری، ستیز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نیکیها، پرهیز از بدیها و زشتیها، انس با قرآن، ترویج فرهنگ نماز، نهراسیدن از نیروی دشمن، پرهیز از سستی و تنبلی در برابر تجاوز به ارزشها، افشای چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنویات حتّی در جبهه جنگ، نفی نژادپرستی، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام برای خدا و… بخشی از درسهای عاشورا است. البته همین درسها کافی است که یک ملّت را از ذلت به عزت برساند و همین درسها میتواند جبهه کفر و استکبار را شکست بدهد. همانگونه ملت ایران با الهام از همین درسهای عزّتبخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همین درسها بود که نقش خود را در جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت. آنچه آوردیم فهرست بخشی از درسها و آموزههای عاشورا بود. صدها بلکه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا میتوان آموخت. شرح و تفصیل درسهای یاد شده در این مقاله نمیگنجد. از این روی، به شرح نمونههایی از درسها در عرصه رفتار سیاسی بسنده میکنیم:
1. عدالتخواهی و ستمستیزی
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و برپاییِ عدل یکی از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است. عاشورا به ما میآموزد که انسان مسلمان نمیتواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بیتفاوت بماند؛ اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است. امامحسین(ع) در یک سخنرانی که در منزل «بیضه» در برابر سپاهیان حرّ فرمودند: «ای مردم رسول خدا(ص) فرمود: اگر کسی حاکم ستمگری را ببیند که حلال خدا را حرام میکند، عهد و پیمان الهی را میشکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگری رفتار میکند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند.» آن بزرگوار سپس از بنیامیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقی از سخنان پیامبر گرامی اسلام یاد کرده و میفرماید: «مردم آگاه باشید که بنیامیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروی و بندگی خدای بخشنده سرپیچی کردهاند، فساد و تباهی را آشکار ساختهاند و حدود الهی را تعطیل کردهاند و اموال مردم را به خود اختصاص دادهاند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند. من از هرکس شایستهترم که وضع موجود را تغییر دهم… پس لازم است از روش من پیروی کنید زیرا عمل من برای شما حجّت و سرمشق است…» از سخنان یاد شده چند نکته اساسی زیر استفاده میشود:
1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب است. این برنامه باید سرلوحه زندگی امت اسلامی در گستره تاریخ در هر سرزمینی باشد.
2. سکوت در برابر حاکم ستم، گناهی بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاکم ستم است.
3. حکومت یزیدی از مصادیق حاکمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهی است از این روی مبارزه با او نیز تکلیف الهی است.
امام در نامهای به مردم کوفه مینویسد: «فلعمری ما الامام الاّ الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله؛ به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنها کسی است که برابر کتاب خدا داوری کند. دادگر و متدین به دین حقّ باشد. وجود خویش را وقف و فدای فرمان خدا کند.» امامحسین(ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس لنا امام؛ ما امام نداریم، تأیید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را دارای شرایط امامت و حکومت نمیداند. زیرا که اجرای حقِّ و عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد.
2. عزّت و عزتمندی
امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان با گفتار و عمل خود به ما آموختند که برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل کشور و چه با خارج کشور باید از موضع عزّت باشد. چرا که در فرهنگ اسلامی، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به ذلت و خواری بدهد. ذلت و خواری با مسلمانی قابل جمع نیست. بنابراین، مسلمانی که ذلّت را پذیرفته مسلمانیاش کامل نیست. بر این اساس دو نوع زندگی خواهیم داشت: زندگی ذلیلانه و زندگی عزتمندانه. زندگی عزتمندانه در پرتو پذیرش ولایت خدا و اولیاء خدا، و زندگی ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت کفر و شرک و دشمنان خداست. همراهی و دوستی با دشمنان خدا نیز ذلت و خواری است. بر همین اساس قرآن کریم میفرماید: «یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء؛ ای مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایت بر نگیرید.»
عزّت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلی دارد، ولی در سخن و عمل امام حسین(ع) از همه بیشتر. همه این بزرگواران مرگ با عزّت را زندگی و زندگی با ذلّت را عین مرگ میدانستند. یکی از شعارهای امامحسین(ع) در روز عاشورا این بود: الموت خیرٌ من رکوب العار و العار خیر من دخول النّار. مرگ از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.» و نیز آن بزرگوار در روز عاشورا میفرمود: «این ناکس پسر ناکس مرا به پذیرش یکی از دوکار ناچار کرده است. یا شمشیر کشیدن و کشته شدن و یا پذیرش ذلّت. ذلت از خاندان ما به دور است. هیهات که ذلت و زبونی را اختیار کنم. نه خدا به ذلت من راضی است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامنهای پاکی که مرا تربیت کردهاند. همچنین مردان غیرتمند و آزاده، کشته شدن را بر پیروی از انسانهای پست ترجیح میدهند.» آری، امام حسین(ع) در دامن پدر و مادری تربیت شده است که مرگ با عزّت را زندگی، و زندگی با ذلّت را عین مرگ میدانست: «فالموت فی حیاتکم مقهورین و الحیاة فی موتکم قاهرین.» آن بزرگوار در جای دیگری میفرماید: «و الله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید؛ به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما نمیشوم و مانند بردگان نیز فرار نمیکنم.»
یزید بیعت کند. چرا که بیعت با یزید به معنای تأیید حکومت و کارهای ناپسند او است. چنین کاری نه تنها شایسته آن امام همام که حتی یاران او نیز نیست. در سخنان یاد شده، امام(ع) به ما میآموزد که در برابر غیرخدا عزیز و سربلند باشید و تنها در پیشگاه خدا متواضع باشید. آن بزرگوار در جای دیگر میفرماید: «فانی لا اری الموت الاّ سعادة و الحیاة مع الظالمین الاّ برما؛ من در چنین محیط ذلتباری مرگ را جز سعادت و زندگی با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمیدانم.» سخنان و رفتار امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان درس است به همه شیعیان به ویژه کارگزاران نظام اسلامی و هشداری است به کسانی که خود را شیعه میدانند ولی در این حال خود را در اختیار غیرخدا قرار داده و مرعوب و تسلیم قدرتهای بزرگ شدهاند و دیگران را نیز به این ذلّت فرا میخوانند.
3. پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی
پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی یکی دیگر از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است. پیش از یادآوری این درس از سوی امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان یادآوری این نکته مفید مینماید که: در فلسفه سیاسی، امروزه در باره نقش حکومت در تأمین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است. برخی(حکومتهای لیبرال) بر این باورند که اینگونه امور در قلمرو مسائل خصوصی افراد جای دارد. از این روی، حکومت در این باره هیچ مسؤولیتی ندارد. امّا در اندیشه سیاسی اسلام، با دلیلهای بسیار اینگونه امور جزو قلمرو حکومت است. نه تنها حاکم و همه کارگزاران حکومتی باید به اسلام و ارزشهای اسلامی باور داشته باشند که همگان موظف به تبلیغ و پاسداری از آن میباشند. بر همین اساس هنگامی که اسلام و ارزشهای آن از سوی امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و کارگزارانش به روشنی بر خلاف احکام اسلام و دستورهای آن عمل میکردند ولی در عین حال رفتار خود را در برابر اسلام مینمایاندند، امام حسین(ع) برای پاسداری از اسلام قیام کرد چرا که اگر امام حسین(ع) قیام نمیکرد دیری نمیپایید که از اسلام جز نامی باقی نمیماند. حکومت یزید درصدد نابودی اصل اسلام بود. از این روی وقتی که امام حسین(ع) دعوت به سازش و بیعت با یزید شد فرمود:
«انّا لله و انّا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛ در این صورت باید از اسلام برای همیشه چشم پوشید، هنگامی که امت به زمامداری فردی چون یزید گرفتار آید.» امام(ع) در بسیاری از موارد از جمله در نامهای که از مکّه به مردم بصره مینویسد همچنین به هنگام رویارویی سپاه امام(ع) با سپاه حرّ نیز پاسداری از اسلام را وظیفه همه مسلمانان دانسته و از آنان میخواهد که او را در این راه یاری دهند. در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است: «شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) فرا میخوانم. زیرا در شرایط و وضعیتی قرار گرفتهایم که سنّت پیامبر(ص) از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایی میکنم.» آن بزرگوار در جای دیگر میفرماید: «لو لم یستقم دین جدّی الاّ بقتلی فیا سیوف خذینی، اگر دین جدّم جز به کشته شدن من استوار نمیماند پس ای شمشیرها مرا فرا گیرید.» با سخنان یاد شده امام(ع) به ما میآموزد که اگر برای پاسداری از اسلام راهی به جز فداکاری و ایثار و کشتهشدن نباشد باید جان خود را فدای اسلام کرد. نه تنها امامحسین(ع) که همه یاران او هدفی جز پاسداری از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن هنگام که دست راست قمر بنیهاشم قطع میشود میفرماید: «به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولی من تا زنده هستم از دین خودم حمایت خواهم کرد.»
4. شهادت در راه خدا
سیاستمداران حرفهای در مبارزه دو گروه با یکدیگر بر توازن قوا تأکید میکنند و از درگیری مبارزان با دشمنی که از جهت عِدّه و عُدّه برتر است، بر حذر میدارند و آنان را به سکوت و گوشهگیری فرا میخوانند. روشنفکران آن زمان نیز امام حسین(ع) را از درگیری با یزید که تا بن دندان مسلح بود بر حذر میداشتند، امّا منطق آن بزرگوار چیز دیگری بود. او و دیگر عاشورائیان از ایستادگی در برابر یزید و حکومت اموی هرگز تردیدی به خود راه ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیاری کردند. کشته شدن در راه خدا هر چند از سوی انسانهای ظاهر بین جداً شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولی از نگاه انسانهای وارسته، شهادت پایان رنجها و سختیها و رسیدن به لقاء الله است. آخرین آرزوی اینگونه انسانها شهادت است. اسلام با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت کرد که برای دفاع از مکتب، از جان و مال خویش میگذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یکدیگر پیشی میگرفتند. و گاه برای حضور یکی از آنها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یکی از آنها در خانه، کار به قرعه میکشید. وقتی که امام حسین(ع) میخواست از مکّه حرکت کند در خطبهای، از زیبایی مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هرکس آمادگی کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید: «من کان باذلاً فینا مهجته موطّنا علی لقاء الله نَفْسَهُ فلیرحل معنا، هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکت با ما باشد.»
در جای دیگر آن بزرگوار میفرماید: «اگر این بدنها برای مرگ آفریده شدهاند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد.» استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملتهای دیگر هم ارزشمند است. مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگی را تقدیس و ستایش میکنند و آن را برتر از زندگی ذلتبار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستی میدانند. بنابراین، چقدر سست و بیپایه است سخنان کسانی که امروزه، شهادتطلبی را «خشونت» خوانده و آن را محکوم میکنند. سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است. کوتاه سخن اینکه تلاش و فداکای و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدفهای الهی تا کشته شدن و شهادت در راه خدا یکی از درسهای رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است، یعنی انسان در عرصه سیاسی گاه به جایی میرسد که باید در راه هدف و آرمانهای الهی فداکاری کند و از جان و مال خود بگذرد. این یکی از درسهای امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان در قضیّه کربلاست.
5. جمع بین سیاست و معنویت
جمع بین حضور در عرصههای سیاسی و توجّه به معنویات یکی دیگر از درسهای عاشورا است. غفلت از نیازهای روحی و معنوی به ویژه برای کسانی که درگیر کارهای مهم و سنگیناند و مسؤولیتهای بالایی دارند خطرساز و خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود. امام حسین(ع) در آن هنگام که رویاروی دشمن ایستاده و حتّی در آن هنگامی که در محاصره دشمنان است، هرگز از این مسأله غفلت ندارد. از این روی، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه امام حسین(ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوقالعادهای به چشم میخورد؛ یکی مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگری مشغول تلاوت قرآن: «لهم دوِیٌّ کدویّ النحل بین قائم و راکع و ساجد.» و به هنگام حمله دشمن در عصر تاسوعا امام حسین(ع) به قمربنیهاشم میفرماید: «به سوی آنان برو و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم. خدا میداند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم.» از این درخواست در آن موقعیت به خوبی میتوان به اهمیت معنویت و خودسازی پیبرد. این کار امام(ع) بیانگر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتاری زیاد از خودسازی و توجّه به معنویات غفلت کرد. چرا که موفقیتهای انسان در همه عرصهها در گرو همین توفیق است. ممکن است گفته شود کسی که به خاطر خدا کار و یا مسؤولیتی را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه حرکتهای او عبادت است، ولی باید توجه داشت که برای عباداتی که بین انسان و خداست اثر و نقشی است که هیچ چیز دیگر نمیتواند جایگزین آن شود.
6. امر به معروف و نهی از منکر
از درسهای مهمی که در عرصه رفتار سیاسی میتوان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهی از منکر است. همانگونه که رفتار امت اسلامی با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهی از منکر است با حاکمان نیز بر همین مبنا استوار است. دولت حاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس مراحل امر به معروف و نهی از منکر با او برخورد کرد. امام حسین(ع) در وصیتنامه سیاسی الهی خود یکی از انگیزههای قیام خود را امر به معروف و نهی از منکر میداند: «من از روی خودخواهی، غرور و خیرهسری و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگری به پا نخاستهام، بلکه قیام من برای اصلاح امور مسلمانان و… اجرای برنامه امر به معروف و نهی از منکر در میان امت اسلامی است.» از این وصیتنامه استفاده میشود که حرکتهای سیاسی انواع گوناگون دارد: حرکت از روی خودخواهی، غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتی که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهی از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درسهای این رویداد در عرصه رفتار سیاسی بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روی، به همین اندازه بسنده میکنیم.