گل نرگس

  • خانه 
  • حدیث حضرت زینب سلام الله آشپزی آشپزی ناظر محرم انگیزشی قرآن شهدا امام زمان عج الله 
  • تماس  
  • ورود 

لبخند

11 تیر 1394 توسط ابراهيمي

یك روز مردی دست بچه ای را گرفت و به آرایشگاه برد. به آرایشگر گفت: من عجله دارم، اول سر مرا بتراش ، بعد هم موهای بچه را بزن. آرایشگر سر او را تراشید. مرد به آرایشگر گفت تا موهای بچه را اصلاح كنی برمی گردم.
آرایشگر سر بچه را هم اصلاح كرد ولی خبری از آمدن مرد نشد. به بچه گفت: چرا پدرت نمی آید؟ بچه جواب داد: او پدرم نبود. آرایشگر گفت: پس كی بود؟ گفت:نمیدانم.در كوچه مرا دید و به من گفت بیا دونفری برویم مجانی اصلاح كنیم. 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: بدون موضوع لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

گل نرگس

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • دوشنبه
  • دوشنبه
  • پاییز
  • آشپزی
  • حضرت زینب
  • حدیث
  • داستان

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس