سلوک عاشورایی و ابتلائات کربلا 1
دو راه برای قرب به خدای متعال وجود دارد، یک راه که راه مرسوم می باشد، این است که انسان به اندازه همّتی که دارد نتیجه می گیرد، در این بین اگر کفران کرد ، از هدایت هایی که شامل حالش شده، محروم می شود؛ لذا بعد از وارد شدن به میدان مجاهدة باطنی، میزان شکر و کفر انسان، در امر هدایتش تأثیر دارد، ولی بعد از همة این زحمات، یکی از مهم ترین چیزهایی که در موفقیت انسان تأثیرگذار است، ابتلائات الهی است که، متناسب با موقعیت عبد، برای رشد معنوی او فراهم می گردد؛ یعنی برای رشد انسان همة ریاضت ها مفیدند، ولی هیچ کدام به اندازة ابتلائات الهی، مؤثر نیستند. به عبارت دیگر ابتلائات الهی بهترین نردبان سیر و سلوک است.
بین ابتلائات و ریاضت ها تفاوت هایی وجود دارد؛ از جمله بعضی از آفت هایی که ریاضت ها را تهدید می کنند، مثل عجب و خروج از حدّ تقصیر در بندگی و تکبر بر بندگان خدا، در ابتلائات الهی نیستند؛ البته باید انسان در مجاهده های باطنی تلاش داشته، مواظب مفاسد آن باشد و خود را در آخر کار گنهکار دانسته، واقعاً تقصیر خود را در بندگی ببیند؛ لذا خوب است برای در امان ماندن از عجب، عبادات و مراقبه های اولیای خدا و اصحاب ائمه(ع) را با عبادات خود مقایسه کند ـ حالا عبادات معصومین(ع) به جای خود ـ با این مقایسه ها و محاسبه ها بدهکاری انسان معلوم شده، تلاش های او در مقابل عنایت ها و نعمت های الهی خیلی ناچیز جلوه می کند. مخصوصاً اگر توجه پیدا کند که، این تلاش ها با توفیق خدای متعال بوده و بدون دستگیری خداوند، انسان موفق به هیچ کار خیری نمی شود: ما أصابک من حسنةٍ فمن الله.
1- آثار و فواید ابتلائات الهی
به هر حال آفت هایی در ریاضت ها بر خلاف ابتلائات الهی وجود دارد زیرا با بیماری، فقر و یا در جایی که لازم باشد آبرو دادن، انسان دچار عجب و تکبر نمی شود؛ بلکه بالعکس حالت انکسار و شکستگی در درگاه الهی که از ارزشمندترین سرمایه های انسان است ـ به وجود می آید، حتی یکی از برکات پیری، همین انکسار است، زیرا همة قوا معکوس می شوند:
و من نعمـّره ننکّسه فی الخلق أفلا یعقلون.
نشاط، حافظه، سلامت جسم و … کاهش می یابد و مقدمات انکسار درست می شود. یکی از بزرگان می فرمودند: «خدمت آقای فلسفی (واعظ معروف) بودیم، ایشان فرمودند: خداوند همه چیز را در پیری می گیرد، الاّ سرفه، به آقای فلسفی گفتم: ولی به انسان در پیری حالت انکسار می دهد، ایشان خیلی این حرف را پسندیدند». پیری غرورهای جوانی انسان را که، احساس می کرد، همه عالم را می تواند، فتح کند، از انسان می گیرد و حالت بدهکاری به وجود می آورد، این برای رفتن سرمایة خوبی است. ابتلائات الهی متناسب با گرفتاری مؤمن است. یعنی کسی که باید بیمار شود خدای متعال بیمار و کسی که باید فقیر شود، فقیرش می کند.
انسان گاهی اوقات در محاسبه های خلوت خویش فکر می کند همة استانداردها را داراست؛ مثلاً عجب ندارد، تعلق به دنیا در او نیست و … یا اگر می فهمد، نمی تواند درمان بلای الهی هم عیوب را نشان داده، هم آنها را رفع می کند. خدا رحمت کند استاد ما را می فرمودند: «دوستی داشتیم، قبول می کرد محبت دنیا دارد و این چیز بدی است، اما می گفت: نمی توانم از دنیا دست بکشم! اما بعد از مرگ جوانش، همة علاقه هایش از بین رفت لذا می گفت: از دنیا سیر شدم .»
امام سجّاد(ع) می فرمایند: «خدایا، نمی دانم باید تو را در مقابل سلامتی بیشتر شکر کنم یا در مقابل بیماری». چون مؤمن در سلامتی توفیق عبادت دارد و از آن بهره مند می شود، ولی در بیماری خداوند عبادت هایی برایش می نویسد که اصلاً فکرش را نکرده بود. نکتة دیگر اینکه خدای متعال با این بلاها نه تنها خطاها را تدارک می کند بلکه؛ آنها را تبدیل به حسنات می کند.
2- انواع بلاها متناسب با ظرفیت های مختلف
بلاها گاهی کفاره اند، که معمولاً در افراد معمولی این طور است. در روایات دارد که، پای یکی از اصحاب، در هنگام ورود پیامبر(ص)، به چهارچوب در برخورد و به زمین افتاد، حضرت آیة « ما أصابکم من مصیبةٍ فبما کسبت أیدیکم» را تلاوت کردند، طرف سؤال کرد: مگر چکار کرده بودم؟! حضرت فرمودند: چرا بسم الله نگفتی و با حالت غفلت از خدا وارد شدی؟ در خواصّ اولیای خدا، بلاها فقط ترفیع درجه است، مثل بلایی که برای سیّدالشّهدا(ع) پیش آمد. البته این بلاها برای مؤمن رحمت و ابزار سیر و سلوک است، ولی برای کافر تماماً عقوبت است.
ظرفیت بلاها نیز متفاوت است، بعضی فقط صاحب بلا را نجات می دهد و بعضی، برای صاحب بلا ضیافت است و عامل نجات برای دیگران، بعضی نیز ظرفیت تهذیب تاریخی دارند. در کتاب شریف کافی نقل شده: «گاهی صبر مؤمن عامل نجات یک قوم می شود، مثل تحمّل یوسف(ع) در مقابل آن بلای بزرگ که، نتیجه آن، نجات یک قوم از گرسنگی و مرگ و بت پرستی شد». زمانی که حضرت در چاه بود جبرئیل آمد و گفت: اینجا چه می کنی؟! فرمود: برادران مرا انداخته اند. جبرئیل گفت: می خواهی نجاتت دهم؟ یوسف فرمود: تا خدا چه بخواهد. بعد هم می توانست به مردم بگوید: من برده نیستم، پیغمبر زاده ام، مضاف بر اینکه، جای یعقوب را می دانست و می توانست برود، ولی تحمل کرد. همین طور صبر مبلغان دین در بلاها، در ترک معصیت و در انجام طاعات، هم عامل رشد خودشان و هم عامل نجات یک ملت است، یعنی انسان با صبر، مجرای عنایت حضرت حق می شود.
مهم ترین وسیله سلوک، بلای اولیای خدا، مخصوصاً اعظم بلاها و ابتلائات؛ یعنی ماجرای سیّدالشّهدا(ع) است، که در حقیقت ابتلای رسول الله(ص) می باشد. این ابتلا، اعظم وسایل سلوک به سمت خدای متعال و محور تهذیب همة جوامع و همة تاریخ است، حتی انبیای اولوالعزم از این ابتلا بهره مند شده، رشد کردند. سیر و سلوک با بلای اولیای الهی سریع الوصول تر و دارای منازل، مراحل و شرایط دیگری است.
در روایتی ذیل آیه « و فدیناه بذبحٍ عظیمٍ» آمده است؛ ابراهیم(ع) پس از آنکه فرزند خود اسماعیل را برای قربانی برد و آن امتحان عظیم الهی را با موفقیت از سر گذرانید، و خدای متعال فرمود: « قد صدّقت الرؤیا»5 عرضه داشت: من دوست داشتم فرزندم را در راه تو قربانی کنم تا به ثواب اعظم مصائب برسم، گویا سؤال حضرت این است که، کجای کار را کم گذاشته ام که این توفیق از من سلب شد؟ خدای متعال فرمود: ابراهیم! خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخرالزمان را؟ حضرت فرمود: پیامبر آخرالزمان را. فرمود: فرزند پیامبر آخرالزمان را، یعنی سیّدالشّهدا(ع). بعد خدای متعال روضة سیّدالشّهدا(ع) را این طور خواند که، ابراهیم کدامیک از این دو سنگین تر است اینکه، به امر ما فرزندت را در منی قربانی کنی یا اینکه، فرزند پیامبر آخرالزمان را، انسان هایی که مدّعی هستند امت آن پیامبرند، بین دو نهر آب مثل گوسفند سر ببرند؟!! گویا می فرمایند: شما ظرف اعظم مصائب نبوده، تحمل آن را ندارید، اعظم مصائب از آن اعظم انسان ها، یعنی رسول خاتم(ص) است، آن هم نه قربانی کردن اسماعیل به صورت محترمانه، بلکه اعظم مصائب، مصیبت سیّدالشّهدا(ع) است، به دست امتی که هر چه دارند، به برکت رسول خاتم(ص) است، آن هم تحت عنوان تبعیت از او و فرمان خدا، فرزندش را محکوم به ارتداد کرده، مثل یک گوسفند با افتخار سر از بدنش جدا می کنند. بعد گویا می فرمایند: ابراهیم، اگر می خواهی به ثواب اعظم مصائب دست یابی، باید مصیبت سیّدالشّهدا(ع) را درک کنی.
با توجه به این دو محبتی که ابراهیم(ع) نسبت به رسول اکرم(ص) و سیّدالشّهدا(ع) داشتند، زمینة درک مصیبت سیّدالشّهدا(ع) فراهم شد، به خصوص که آدم مبتلا، زودتر و بهتر ابتلا و مصیبت دیگران را می فهمد، لذا شاید امتحان قربانی کردن اسماعیل، مقدمه درک مصیبت سیّدالشّهدا(ع) بود.