طریقت حسینی 1
طریقت امام حسین علیه السلام
عرفا در کتب مختلف عرفانی مراحلی را برای سیر و سلوک بیان نموده اند که شخص بعد از طی این مراحل به شناخت و معرفت خواهد رسید . اما امام حسین (ع) از راه دل، انسان ها را هدایت می کند . آن هم درکوتاهترین مدت که امثال حرصد ساله را یک شبه طی می کنند و به مقصد می رسند .
به طور کلی، می توان رهپویان این طریقت را به سه صنف تقسیم نمود:
1- گروهی که برای اغراضی غیر از عرفان حق، به این سلک درمی آیند. هدف این افراد کشف نیروهای شگرف درون خویش است تا در دنیا از آن سود جویند. چنانچه خداوند راه راست را به این قوم ننماید و دستشان را نستاند، به سطح پستی از خودشناسی و عرفان رسیده، در بند شیطان گرفتار می آیند. امام صادق(ع) در این باره می فرمایند: «انَّ السحر علی وجوهٍ شتّی… نوعٌ منه ما یأخذُ اولیاءُ الشیاطین عنهم…»؛ همانا سحر صورت های گوناگون دارد، نوعی از آن چیزی است که دوستان و فرمانبران شیاطین آن را می آموزند.
2- برخی دیگر، به راه عرفان گام می نهند و پیش می روند تا از آن سر در بیاورند و از لذّت های عرفانی که وصفش را شنیده اند، کامیاب شوند. این دسته نیز تا حدودی پیش می روند و پس از کامیابی از مکاشفات و حالات عرفانی، در همان حد باقی مانده، از ادامه راه در طلب رضای معشوق ازلی باز می مانند. در واقع، اینان عرفان را نه برای حق، بلکه برای خود عرفان می خواهند.
ابن سینا درباره آنها فرمود: «من اثرَ العرفانَ للعرفان فقد قال بالثّانی و من وجدَ العرفانَ کأنّه لا یجده بل یجدُ المعروفَ به فقد خاض لجَّةُ الوصول»؛ کسی که عرفان را برای عرفان بخواهد و بجوید، برای خداوند تعالی شریک قرار داده است و کسی که عرفان را می یابد، چنان که هیچ نیافته و نخواسته مگر حق تعالی را، پس چنین کسی در دریای وصال شناور و فرو رفته است.
3- سومین طایفه، عشق بازان پاکبازند که اهل ایثار همه چیز در راه حق هستند؛ مخلصانی که غیر او را نبینند و نخواهند. عارفان مخلص به این سلک می آیند و ره می سپارند و مراحل و منازل را، یکی پس از دیگری، پشت سر می نهند؛ در حالی که تنها طاعت و رضایت او را می جویند.
هدف و غایت آفرینش در عرفان مخلصانه، رسیدن انسان به معرفت اللّه و نوشیدن شراب شهلای شهود است. امام حسین(ع) در دعای عرفه می فرمایند: «الهی علمْتُ باختلافِ الاثارِ و تنقّلات الاطوار انَّ مرادکَ منّی ان تتعرَّف الیَّ فی کلَّ شی ءِ حتی لا اجهلَک فی شی ءِ»؛ بار الها با دگرگونی های روزگار دانستم که خواسته تو از من این است که در همه چیز تو را ببینم و بشناسم و در هیچ چیز از تو غافل و جاهل نباشم.
بدین سان، عارفانی که خالصانه و صادقانه برای خدا و به سوی خدا ره می پویند و وصال جمال او را می جویند، نه به دست یازی به نیروهای پنهانی درون بسنده می کنند، تا از سحر و کهانت سر برآورند و نه به لذّت واردات و خاطرات معنوی قناعت می ورزند، تا گردن در گریبان گوشه گیری و ظلم پذیری فرو کشند، بلکه پس از آبادسازی دل برای صاحب اصلی آن، به پاکسازی جامعه و خلق، برای خالق بخشنده آن همت می گمارند و حرکت خویش را در راه بندگی و دلدادگی به معبود ادامه می دهند.
امام حسین(ع) درباره عارفان پیراسته از ننگ هوا و آزادگان وارسته از غیر خدا فرموده اند: «انَّ قوما عبدواللّه رغبةً فتلکَ عبادةُ التجار و انَّ قوما عبدواللّهَ رهبةً فتلک عبادَهُ العبید و انَّ قوما عبدوالله شکرا فتلکَ عبادةُ الاحرار و هی افضلُ العبادة»؛ همانا قومی خداوندگار را از سر رغبت و طمع درنعمت هایش عبادت می کنند، این عبادت تجّار است؛ گروهی دیگر، آفریدگار خویش را برای ترس از عقاب و عذاب پرستش و ستایش می نمایند که این هم عبادت بردگان است؛ و اما برخی برای شکرگزاری و شایستگی ذات اقدس الهی، رخت عبادت برتافته اند و زبان به حمد و مدح او گشوده اند که این است عبادت آزادگان و عارفان که برترین عبادت هاست.
و اما این که معرفت و عرفان خود امام (ع) تا چه حد است، امامی که خداوند در مورد او می فرماید: ” یا ایتها النفس المطمئنة ارجعی الی ربک راضیة مرضیة ” پی بردن به حقیقت عرفان حضرتش برای همچو منی که هنوز اندر خم یک کوچه ایم امکان ناپذیر است .
شناخت از طریق سخنان امام حسین (ع) یکی از مهمترین منابع برای پی بردن به معرفت ایشان دعای عرفه حضرت می باشد . امام (ع) در این دعای شریف شناخی عمیق را مطرح می نماید که بالاتر از شناخت عقلاء است . و در عین حال آن شناخت عقلائی را هم تایید می فرمایند . آنجا که حضرت می گویند: «تفکر من در آثار تو، مایه دوری از دیدار توست . . . چگونه چیزی که خودش از نظر هستی، نیازمند توست (آثار) می تواند دلیل بر وجود تو باشد . آیا چیز دیگری می تواند پدیدارتر از خود تو باشد تا او وسیله ظهور تو گردد؟ ! کی نهانی تا نیازمند برهانی باشی که بر تو دلالت کند و کی دوری تا به وسیله آثار به تو رسند ، در جای دیگر می فرمایند: ” تویی که انوار معرفت را در دل های دوستانت تابیدی تا تو را شناختند و یگانه دانستند .” و باز می فرمایند: ” تو هستی که خودت را در هر چیزی به من شناساندی پس من تو را آشکارا در هر چیز دیدم و تو بر هر چیزی آشکاری ” . یعنی اگر اولیا تو، تو را شناختند به وسیله کمک و راهنمایی تو بود و گرنه آنها قدرت بر شناخت تو نداشتند . ” خدایا تو دستور مراجعه به آثار را به من دادی ” تا از آثار پی به وجود تو ببرم چون خودت خواسته ای که ما از طریق آنها تو را بشناسیم و گرنه چگونه آثار می توانند و قدرت دارند که خالق خود را بشناسانند؟ ! ! !